سه شنبه ۱۳ اسفند ۹۸
وقتی بحرانی اتفاق میافتد که باعث میشود جان هزاران نفر در معرض خطر باشد،چیزی که این وقتها به آن فکر میکنم این است که چه آدم هایی میان از دست رفتهها هستند؟ در این میان چندتا شکسپیر،باخ،فردوسی،دهخدا،داوینچی،اعتصامی از دست میروند؟اخبار همیشه به ما آمار را اعلام میکند اما هیچ وقت مجری خبر نمی آید در چشمان ما زل بزند و بگوید بینندگان عزیز ما برای همیشه از شنیدن یکی از زیباترین قطعات موسیقی محروم شدیم.ما دیگر سراینده آن ابیات زیبا را نخواهیم دید،لغت نامه هستی یکی از مهمترین نامهایش را خط زد.ما ایده پرداز شاهکار سینمایی را از دست دادیم.تلویزیون همیشه به ما اعداد را میگوید بی آنکه درباره حجم خاطراتی که زیر خاک میروند،حرفی بزند.خاطراتی که شاید ما ندانیم اما آخرین مهره دومینو وارعملکرد حیات بخش او در این جهان باشیم.وقتی انسانهایی در مراسم معنوی از دست رفتند،کسانی گفتند میتوانستند آنجا نباشند.وقتی آدمهایی در فرانسه از دست رفتند،عدهای میگفتند میتوانستند آنجا نباشند.وقتی انسانهایی در خاورمیانه زیر باران موشکها جان دادند،عدهای میگفتند میتوانستند آنجا نباشند.وقتی موشکی هواپیمایی را ساقط کرد،گفتند میتوانستند آنجا نباشند.اما این بیماری همه گیر ما را از این «میتوانستند آنجا نباشند» رها کرده است،حالا هر جا باشی فرقی نمیکند،حالا میدانی اینکه کجا باشی تو را سزاوار بی تفاوتی نسبت به انسان دیگری نمیکند. کسی آن سوی زمین سرفه میکند و تو این سوی زمین مبتلا می شوی،چه استعاره معنا داری در این اتفاق متولد شده. حالا میفهمیمرگ لباس اندازه ای برای همه ماست.همین الان که در تب بیماری هستیم،همچنان زمین دارد نفسهایش به خاطر زیاده خواهی انسان و سرمایه داری افسارگسیخته به شمارش میافتد.مسلمانانی در هند کشته میشوند.ترکیه نیروهایش را در سوریه پیاده کرده،گرسنگی همچنان در آفریقا جان میگیرد.حتی در همین ایران سیاستمداران روزهای سخت ما در آینده را با تصمیمهایشان دارند رقم میزنند.ریانا بنیاد خیریهای تاسیس کرد و در سخنرانی اش گفت میخواستم بر علیه بی تفاوتی بایستم. بیتفاوتی بیماری عصر ماست و متاسفانه بیش از هر بیماری،قربانی میگیرد.